بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما

آخرین نطرات کاربران

امکانات جانبی



قدیمی ترین قاشق و چنگال ایرانی

بازدید: 425

قاشق و چنگال ایران قدیمقدیمی ترین قاشقدیمی ترین قاشق

و چنگال ایرانی + بسیار شیک و  جالب

 

  • یکشنبه, 29  شهریور 1394 16:16
  • بازدید: 1836

 

شاید تصورش را نمی‌کردید ولی ایرانی‌ها از هزار سال قبل قاشق  و چنگال داشته‌اند. از قاشق ها  و چنگال‌ها در دوره‌ی هخامنشیان و ساسانیان نیز  استفاده می‌شده است.

 

قاشق چنگال‌های  هزار ساله‌ی ایرانی

شاید تصورش را نمی‌کردید ولی ایرانی‌ها از هزار سال قبل قاشق و چنگال داشته‌انداز قاشق ها  و چنگال‌ها در دوره‌ی هخامنشیان و ساسانیان نیز استفاده می‌شده است. گمان می‌کنم این قاشق چنگال‌ها بیشتر برای خانواده‌هایی از طبقه‌های بالای جامعه بوده باشد. خیلی از آثار عتیقه‌ی ایرانی و به طور کل مشرق زمین در موزه‌های غربی است و تعدادی  از این قاشق‌ها و  چنگال‌های باستانی و نفیس هم در اختیار موزه‌های غربی قرار دارد.

قاشق‌ها و چنگال‌ها جزء جدا نشدنی میز غذا و سفره‌های ما شده‌اند در حالی که هنوز هم عده‌ای هستند که با دست غذا می‌خورند. این موضوع به شیوه‌ی تفکر و محل زندگی اشخاص مربوط است.بعضی‌ها می گویند غذایی که با دست خورده شود خوشمزه‌تر می‌شود. یک بار این کار را امتحان کنید. دست‌ها را تمیزتر از همیشه بشویید و با نیت  خوردن با دست‌های خودتان پای میز غذا  یا سفره بنشینید. طعم دست‌هایی که مزه ماکارونی یا مرغ گرفته‌اند را  خوب بچشید.

قاشق و چنگال ایران قدیمقدیمی ترین قاشق و چنگال  ایرانی + بسیار شیک و جالب

 

قاشق‌ها و چنگال‌های برنزی که در موزه‌ی لوور نگهداری می‌شوند و هزار تا هزار و سیصد سال قدمت  دارند.


Read more:
http://www.sefidak.com/entertainment/visual/old-spoon#ixzz4RW7ocQnzو چنگال ایرانی + بسیار شیک و  جالب

Read more:
http://www.sefidak.com/entertainment/visual/old-spoon#ixzz4RW6xsNnyق و چنگال ایرانی + بسیار شیک و  جالب

Read more: http://www.sefidak.com/entertainment/visual/old-spoon#ixzz4RW6sy0kj

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: چهار شنبه 10 آذر 1395 ساعت: 21:39 منتشر شده است

برچسب ها : ,,
نظرات()

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه در جیرفت

بازدید: 396

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

جیرفت - خبرگزاری مهر: سالها از غارت محوطه تاریخی جیرفت که به استناد لوحهای به دست آمده به عنوان مخترع خط از آن یاد می شود می گذرد و سرانجام با پیگیریهای صورت گرفته از حراج 18 شی باستانی این تمدن در لندن جلوگیری شد.

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

عکسهایی از کشف اشیاء عتیقه 5000 ساله در جیرفت

 
می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 8 آذر 1395 ساعت: 19:55 منتشر شده است

برچسب ها : ,,,
نظرات()

داستان بلعم باعورا

بازدید: 453

داستان بلعم باعورا در قرآن

وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَهُ ءَايَتِنَا فَانسلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشيْطنُ فَكانَ مِنَ الْغَاوِينَ(175) وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَهُ بهَا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلى الاَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكلْبِ إِن تحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَث أَوْ تَترُكهُ يَلْهَث ذَّلِك مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا فَاقْصصِ الْقَصص لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ(176) 175. حكايت كسى را كه آيه هاى خويش به او تعليم داديم و از آن به در شد و شيطان به دنبال او افتاد و از گمراهان شد، براى آنها بخوان . 176. اگر مى خواستيم ، وى را به وسيله آن آيه ها بلندش مى كرديم ، ولى به زمين گراييد (پستى طلبيد و به دنيا ميل كرد) و هوس خويش را پيروى كرد. حكايت وى حكايت سگ است كه اگر بر او هجوم برى ، پارس مى كند و اگر او را واگذارى ، پارس مى كند. اين حكايت قومى است كه آيه هاى ما را تكذيب كرده اند. پس اين خبر را بخوان ، شايد آنها انديشه كنند. (از سوره مباركه اعراف ) داستان بلعم باعوراء در قرآن اين آيات داستان ديگرى از داستانهاى بنى اسرائيل را شرح مى دهد، و آن داستان ((بلعم بن باعورا)) است ، خداى تعالى پيغمبر خود رسول اكرم (صلوات اللّه عليه ) را دستور مى دهد كه داستان مزبور را براى مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهرى و وسايل معمولى براى رستگار شدن انسان و مسلم شدن سعادتش كافى نيست ، بلكه مشيت خدا هم بايد كمك كند، و خداوند، سعادت و رستگارى را براى كسى كه به زمين چسبيده (سر در آخور تمتعات مادى فرو كرده ) و يكسره پيرو هوا و هوس ‍ گشته و حاضر نيست به چيز ديگرى توجه كند، نخواسته است ، زيرا چنين كسى راه به دوزخ مى برد. آنگاه نشانه چنين اشخاص را هم برايشان بيان كرده و مى فرمايد: علامت اينگونه اشخاص اين است كه دلها و چشمها و گوشهايشان را در آنجا كه به نفع ايشان است بكار نمى گيرند، و علامتى كه جامع همه علامتها است اين است كه مردمى غافلند. ((و اتل عليهم نبا الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها...)) بطورى كه از سياق كلام بر مى آيد معناى آوردن آيات ، تلبس به پاره اى از آيات انفسى و كرامات خاصه باطنى است ، به آن مقدارى كه راه معرفت خدا براى انسان روشن گردد، و با داشتن آن آيات و آن كرامات ، ديگر درباره حق شك و ريبى برايش باقى نماند. و معناى ((انسلاخ )) بيرون شدن و يا كندن هر چيزى است از پوست و جلدش ، و اين تعبير كنايه استعارى از اين است كه آيات چنان در بلعم باعورا رسوخ داشت و وى آنچنان ملازم آيات بود كه با پوست بدن او ملازم بود، و بخاطر حبث درونى كه داشت از جلد خود بيرون آمد. و ((اتباع )) مانند ((اتباع )) و ((تبع )) پيروى كردن و بدنبال جاى پاى كسى رفتن است ، و كلمات : ((تبع )) و ((اتبع )) و ((اتبع )) هر سه به يك معنا است . و ((غى )) و ((غوايه )) ضلالت را گويند، و گويا بيرون شدن از راه بخاطر نتوانستن حفظ مقصد باشد، پس فرق ميان ((غوايت )) و ((ضلالت )) اين است كه اولى دلالت بر فراموش كردن مقصد و غرض ‍ هم مى كند، پس كسى كه در بين راه درباره مقصد خود متحير مى شود ((غوى )) است و كسى كه با حفظ مقصد از راه منحرف مى شود ((ضال )) است ، و تعبير اولى نسبت به خبرى كه در آيه است مناسب تر است ، براى اينكه بلعم بعد از انسلاخ از آيات خدا و بعد از اينكه شيطان كنترل او را در دست گرفت راه رشد را گم كرد و متحير شد، و نتوانست خود را از ورطه هلاكت رهايى دهد، و چه بسا هر دو كلمه يعنى غوايت و ضلالت در يك معنا استعمال شود، و آن خروج از طريق منتهى به مقصد است . مفسرين در تعيين صاحب اين داستان اقوال مختلفى دارند و ان شاء الله همه آنها و يا بعضى از آنها در بحث روايتى آينده نقل مى شود، و آيه شريفه هم بطورى كه ملاحظه مى فرماييد اسم او را مبهم گذاشته و تنها به ذكر اجمالى از داستان او اكتفاء كرده است ، وليكن در عين حال ظهور در اين دارد كه اين داستان از وقايعى است كه واقع شده ، نه اينكه صرف مثال بوده باشد. و معناى آيه چنين است : ((و اتل عليهم )) بخوان بر ايشان ، يعنى بر بنى اسرائيل و يا همه مردم ، خبر از امر مهمى را و آن ((نبا)) داستان مردى است كه ((الذى آتيناه آياتنا)) ما آيات خود را برايش آورديم ، يعنى در باطنش از علائم و آثار بزرگ الهى پرده برداشتيم ، و بهمين جهت حقيقت امر برايش روشن شد ((فانسلخ منها)) پس بعد از ملازمت راه حق آن را ترك گفت . ((فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين )) شيطان هم دنبالش را گرفت و او نتوانست خود را از هلاكت نجات دهد. ((و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه ...)) ((اخلاد)) به معناى ملازمت دائمى است ، و اخلاد بسوى ارض ، چسبيدن به زمين است ، و اين تعبير كنايه است از ميل به تمتع از لذات دنيوى و ملازمت آن . كلمه ((لهث )) وقتى در سگ استعمال مى شود به معناى بيرون آوردن و حركت دادن زبان از عطش است . پس اينكه فرمود: ((و لو شئنا لرفعناه بها)) معنايش اين مى شود كه اگر ما مى خواستيم او را بوسيله همين آيات به درگاه خود نزديك مى كرديم (آرى در نزديكى به خدا ارتفاع از حضيض و پستى اين دنيا است همچنانكه دنيا بخاطر اينكه انسان را از خدا و آيات او منصرف و غافل ساخته و به خود مشغول مى سازد اسفل سافلين است ) و بلند شدن و تكامل انسان بوسيله آيات مذكور كه خود اسباب ظاهرى الهى است باعث هدايت آدمى است ، و ليكن سعادت را براى آدمى حتمى نمى سازد زيرا تماميت تاءثيرش منوط به مشيت خدا است و خداوند سبحان مشيتش تعلق نگرفته به اينكه سعادت را براى كسى كه از او اعراض كرده و به غير او كه همان زندگى مادى زمينى است ، اقبال نموده حتمى سازد. آرى ، زندگى زمينى آدمى را از خدا و از بهشت كه خانه كرامت او است باز مى دارد، و اعراض از خدا و تكذيب آيات او ظلم است ، و حكم حتمى خدا جارى است به اينكه مردم ظالم را هدايت نكند، ((و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون )). و لذا بعد از جمله ((و لو شئنا لرفعناه بها)) فرمود: ((لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه )) و بنابراين بيان ، تقدير كلام اين مى شود: ((لكنا لم نشاء ذلك لانه اخلد الى الارض و اتبع هواه : و ليكن ما چنين چيزى را نخواستيم براى اينكه او به زمين چسبيده و هواى دل خود را پيروى كرده ، و چنين كسى مورد اضلال ما است نه مورد هدايت )). همچنانكه فرموده : ((و يضل الله الظالمين و يفعل الله ما يشاء)). ((فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث )) يعنى او داراى چنين خوئى است ، و از آن دست بر نمى دارد، چه او را منع و زجر كنى و چه به حال خود واگذاريش . و كلمه ((تحمل )) از حمله كردن است نه از حمل و بدوش كشيدن . ((ذلك مثل القوم الذين كذبوا باياتنا)) پس تكذيب از آنان سجيه و هيئت نفسانى خبيثى است كه دست بردار از صاحبش نيست ، زيرا آيات ما يكى دو تا نيست ، همواره آيات ما را به حواس خود احساس مى كنند و در نتيجه تكذيب ايشان نيز مكرر و دائمى است . ((فاقصص القصص )) كلمه ((القصص )) مصدر است ، و به معناى ((اقصص قصصا داستان بگو داستان گفتنى )) است و ممكن هم هست اسم مصدر و به معناى ((اقصص القصه : داستان كن اين قصه را)) بلكه تفكر كنند و در نتيجه براى حق منقاد شده و از باطل بيرون آيند.
داستان بلعم باعورا در روايات على بن ابراهيم قمى در تفسير خود در ذيل آيه ((و اتل عليهم نبا الذى آتيناه آياتنا...)) مى گويد: پدرم از حسين بن خالد از ابى الحسن امام رضا (عليه السلام ) برايم نقل كرد كه آن حضرت فرمود: بلعم باعورا داراى اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا مى كرد و خداوند دعايش را اجابت مى كرد، در آخر بطرف فرعون ميل كرد، و از درباريان او شد، اين ببود تا آنروزى كه فرعون براى دستگير كردن موسى و يارانش در طلب ايشان مى گشت ، عبورش به بلعم افتاد، گفت : از خدا بخواه موسى و اصحابش را به دام ما بيندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نيز به جستجوى موسى برود الاغش از راه رفتن امتناع كرد، بلعم شروع كرد به زدن آن حيوان ، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت : واى بر تو براى چه مرا مى زنى ؟ آيا مى خواهى با تو بيايم تا تو بر پيغمبر خدا و مردمى با ايمان نفرين كنى ؟ بلعم اين را كه شنيد آنقدر آن حيوان را زد تا كشت ، و همانجا اسماعظم از زبانش برداشته شد، و قرآن درباره اش فرموده : ((فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين ، و لو شئنا لرفعناه بها و لكنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث )) اين مثلى است كه خداوند زده است . مؤ لف : ظاهر اينكه امام در آخر فرمود: ((و اين مثلى است كه خداوند زده است )) اين است كه آيه شريفه اشاره به داستان بلعم دارد... و در الدر المنثور است كه فاريابى و عبدالرزاق و عبد بن حميد و نسائى و ابن جرير و ابن المنذر و ابن ابى حاتم و ابو الشيخ و طبرانى و ابن مردويه همگى از عبداللّه بن مسعود نقل كرده اند كه در ذيل آيه ((و اتل عليهم نبا الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها)) گفته است : اين شخص مردى از بنى اسرائيل بوده كه او را ((بلعم بن اءبر)) مى گفتند. و نيز در همان كتاب آمده كه عبد بن حميد و ابو الشيخ و ابن مردويه از طرقى از ابن عباس نقل كرده اند كه گفت : اين مرد بلعم بن باعورا و در نقل ديگرى بلعام بن عامر بوده و همان كسى بوده كه اسم اعظم مى دانسته ، و در بنى اسرائيل بوده است . مؤ لف : اينكه وى اسمش بلعم و از بنى اسرائيل بوده از غير ابن عباس نيز روايت شده ، و از ابن عباس غير اين هم روايت كرده اند منبع : پایگاه اطلاع رسانی حکومت جهانی امام مهدی  

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 8 آذر 1395 ساعت: 11:37 منتشر شده است

برچسب ها : ,,,
نظرات()

برصیصای عابد و شیطان

بازدید: 356

برصیصای عابد وشیطان

در بنی اسرائیل،عابدی بود گوشه گیر،که به دور از مردم در صومعه ای،همیشه سرگرم عبادت بود،و از کثرت عبادت و مناجات با خدا به جایی رسیده بود که او را مستجاب الدعوه می دانستند و او را به نام بر صیصای عابد می شناختند. اتفاقاً روزی دختر پادشاه آن سرزمین به بیماری سختی مبتلا شد،به طوری که تمام پزشکان از معالجه او عاجز شده،هر چه درمان و دوا به کار بردند،نتیجه ای برای سلامتی دختر پادشاه حاصل نشد.سرانجام از برصیصای عابد،خواستند که به خانه سلطان رفته،برای شفای آن دختر دعا کند،برصیصا نپذیرفت و از این رو برادران آن دختر وی را به روی تختی گذارده به صومعه آوردند. برصیصا گفت:او را همین جا بگذارید،تا هنگام سحر که بهترین اوقات برای استجابت دعا است،برای شفای او دعا کنم،برادران دختر قبول کرده،دختر را در آنجا گذارده و بازگشتند. چون وقت سحر شد،برصیصا برای آن دختر دعا کرد،و دختر شفا یافت. شیطان که از کثرت و شهرت«برصیصا»از درد ناراحتی و حسادت به خود می پیچید،از این فرصت استفاده کرده،و در صدد فریب و گمراهی عابد برآمد،پس شروع کرد به وسوسه کردن عابد،وآن دختر را در نظر وی چنان جلوه داد،که سرانجام شهوت جنسی بر او چیره شده،فریفته دختر گردید،و با او آمیزش کرد. برصیصا،پس از فراغت از آن عمل زشت،سخت پشیمان شد،به فکر افتاد که ممکن است این دختر ماجرا را برای برادرانش تعریف کند،و در نتیجه به دست سلطان به هلاکت برسد،پس در صدد برآمد تا به گونه ای جان خود را نجات دهد،در همین حال شیطان مجدداً او را وسوسه کرد و به دلش انداخت که آن دختر را خفه کرده همانجا دفن کند تا به این وسیله جنایت خود را مخفی سازد.برصیصا همین کار را کرد و پس از ساعتی جنازه دختر را  کنار صومعه اش دفن نمود و چون صبح برادران آمدند و سراغ خواهر را گرفتند،به آنها گفت:من دعا کردم،او شفا یافته و خوب شد و از صومعه بیرون رفت. برادران به دنبال خواهر خود شروع به جست و جو کردند،اما او را نیافتند،در این موقع شیطان فرصت را غنیمت شمرده،به صورت مردی ناشناس در نزد ایشان ظاهر شد و تمام ماجرای برصیصا و دختر را تعریف کرد.سپس آنها را بر سر گور دختر آورد،قبر را شکافته،جنازه را نشان ایشان داد،پادشاه دستور داد مردم را خبر کردند،ریسمانی به گردن برصیصا انداخته،او را کشان کشان برای دار زدن به داخل شهر آوردند،اجتماع عظیمی در پای دار او برپا شده بود،وقتی که او را بربالای دار بردند،و طناب دار را به گردنش انداختند،شیطان در مقابلش مجسم شد و به او گفت:تمام این گرفتاری ها را من برای تو پیش آوردم اکنون اگر با اشاره سر مرا معبود خود گردانی و به من ایمان آوری،تو را نجات می دهم. عابد که بر اثر گناه بزرگ،کور دل شده بود،با سر به شیطان اشاره کرد و به او ایمان آورد،شیطان با دیدن این صحنه با خوشحالی تمام خنده ای کرد و از نزد او دور شد. عابد فریاد زد و گفت:از من مگریز و مرا نجات بده. شیطان گفت: من از تو بیزارم و از خدای جهانیان می ترسم.(سوره حشر،آیه۱۶) به این ترتیب،عابدی که سالها عمر خود را به عبادت خدا گذرانده بود با یک دنیا سیه روزی به هلاکت رسید و رسوای دو جهان گردید. آری شیطان می گوید،من به راحتی در اندیشه تک تک شما رسوخ می کنم،و شما را به کارهایی وادار می کنم که هرگز دلتان نمی خواهد آن را انجام دهید،پس ای انسان بدان وآگاه باش که از دام شیطان گریزی نیست.با چشمانی باز مراقب خود باش تا با هر گناهی در کمند ابلیس ملعون گرفتار نشوی.

این گرگ گرسنه بی ترخم           خود سیر نمی شود ز مردم

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله)می فرماید: شهوت گذرگاه شیطان است.

می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: دو شنبه 8 آذر 1395 ساعت: 11:35 منتشر شده است

برچسب ها : ,,,
نظرات()

ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

» رمز عبور را فراموش کردم ؟

تبلیغات

متن

چت باکس


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

پشتيباني آنلاين

پشتيباني آنلاين

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 176
کل نظرات کل نظرات : 0
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 5

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 54
بازدید دیروز بازدید دیروز : 137
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 5
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 14
آي پي امروز آي پي امروز : 18
آي پي ديروز آي پي ديروز : 46
بازدید هفته بازدید هفته : 306
بازدید ماه بازدید ماه : 522
بازدید سال بازدید سال : 6711
بازدید کلی بازدید کلی : 108768

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 3.21.122.130
مرورگر مرورگر :
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز :

درباره ما

به وبلاگ من خوش آمدید

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان آموزش زبان انگلیسی و آدرس prospect123.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






خبرنامه

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



خرید فایل های قابل دانلود