اصحاب اخدود که بودند(از تبیان)
ماجراى اصحاب اخدود، و مكافات عمل آنها
در قرآن در سوره بروج، پنج آيه (از آيه 4 تا 8) پيرامون ماجراى دردناك شهادت مسيحيان با ايمان، در نجران، كه قبل از ظهور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم رخ داد آمده است كه به داستان اصحاب اخدود معروف است، نظر شما را به اين سرگذشت، كه از سويى درس ايثار و فداكارى به ما مىآموزد، و از سوى ديگر تابلو واژگونى و مكافات عمل ستمگران شكنجهگر را به ما نشان مىدهد جلب مىكنيم:
قبلاً گفتيم تاريخ يهود عنود، پر از جنايات وحشتبار است، يكى از آن جنايات هولناك، سوزاندن حدود بيست هزار نفر از مؤمنان مسيحى نجران در كورههاى آدمسوزى است كه به وجود آورده بودند. توضيح اين كه:
ذونواس آخرين طاغوت از سلسله قبيله حِميَر بود كه بر سرزمين يمن سلطنت مىكرد و خود را يوسف مىناميد، او يهودى بود، و افراد قبيله حِميَر و ساير مردم يمن را به اين آيين دعوت كرد، و همه از او پيروى كردند و سراسر كشور پهناور يمن پيرو آيين يهود شدند.
ولى در قسمت مرزى بين حجاز و يمن منطقه وسيعى به نام نجران، داراى هفتاد دهكده، وجود داشت كه جزء كشور يمن بود، اما تبليغات مسيحيان به آن جا راه يافت، و مردم آن جا به آيين مسيحيت گرويدند.
ذونواس كه يك طاغوت گردنفراز بود و اگر مىتوانست مىخواست همه دنيا را تحت تسخير خود در آورد، تصميم داشت كه همه مردم يمن، پيرو همان آيين يهود باشند كه خود طرفدار آن بود.
در اين شرايط، مردى مسافر از نجران به صنعاء آمد و يك راست به طرف قصر ذونواس حركت كرد، وقتى به قصر رسيد، به دربانان گفت: من از نجران به اينجا آمدهام و حامل پيام مخصوص براى شاه هستم.
وزير دربار گفت: ملاقات با اعلىحضرت ممنوع است، ولى تو كه اين گونه اصرار دارى، صبر كن تا وقتيكه شاه از قصر خارج مىشود، ترتيب ملاقات تو را با او خواهم داد.
وزير دربار ماجرا را به ذونواس گزارش داد، سرانجام مرد مسافر به حضور او رسيد، ذونواس از او پرسيد: چه خبر؟
مرد مسافر: من از نجران مىآيم، در آن جا حادثه ناگوارى رخ داده كه اگر به طور جدى وسريع از آن جلوگيرى نشود، ترس آن است كه به ساير شهرهاى يمن سرايت كند، و سراسر يمن، بلكه جهان را بگيرد.
ذونواس: آن چه حادثهاى است؟!
مرد مسافر: مدتى است دين تازهاى به نام نصرانيت وارد نجران شده، بتپرستان نجران آن را با آغوشى باز پذيرفتهاند، و گروه گروه به آن گرويدهاند، جمعى از يهوديان نيز آن را پذيرفتهاند، و آن جماعت از يهود كه بر يهوديت باقى ماندهاند، به انواع شكنجهها گرفتارند، هرگاه اعليحضرت ذونواس به فرياد ما و مردم نجران نرسد، نجران از دست رفته است.
ذونواس، پس از بررسى علل نفوذ مسيحيت به نجران، در حالى كه آتش خشم از درونش شعله مىكشيد، تصميم گرفت مردم نجران را كه به مسيحيت گرويدهاند با سختترين شكنجهها سركوب و نابود كند، تا به آيين يهود برگردند. به دنبال اين تصميم با لشگرى مجهز و انبوه به طرف نجران حركت كرد و شهر را محاصره كرد و به زودى بر آن مسلط شد. ذونواس در آغاز علما و بزرگان نجران را جمع نموده و با آنها به مذاكره پرداخت، و به آنها گفت: به ما چنين خبرى رسيده است. تا تيغ در ميان شما نينداختهام، به آيين يهود بازگرديد.
علماء و بزرگان گفتند: آيين نصرانيت در اعماق دل و جان ما نفوذ كرده، به طورى كه محال است از آن دست برداريم.
ذونواس وقتى كه سرسختى و استقامت آنها را ديد، دستور داد خندقها و گودالهاى بزرگى را حفر كنند، و درون آنها را پر از هيزم نموده، و آتشهاى شعله ور به وجود آوردند.
فرمان ذونواس اجرا شد، مأموران جلاد او مسيحيان با ايمان را دستگير كرده و در كام آتش مىافكندند، به طورى كه سرزمين نجران از همه مسيحيان تهى شد، و جز يهود كسى در آن جا باقى نماند.
در تفسير على بن ابراهيم نقل شده: ذونواس و مأمورانش، مسيحيان را مىگرفتند و آنها را بين پذيرش آيين يهود، و آتش، مخير مىساختند، ولى آنها مقاومت كرده و آيين خود را رها نمىنمودند، در نتيجه بعضى از آنها را با شمشير، بعضى را با مُثلِه كردن (بريدن اعضاء) و بعضى را با آتش، كشتند و سوزاندند، به طورى كه بيست هزار نفر از آنها به شهادت رسيدند.
خداوند در قرآن ماجراى قساوت و بىرحمى يهود، و مقاومت مسيحيان مؤمن را پس از پنج سوگند چنين بيان كرده است:
قُتِلَ أَصْحَابُ الاُْخْدُودِ النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ - إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ - وَ هُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ - وَ مَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ؛
مرگ و عذاب بر شكنجهگران صاحب گودال (آتش) باد،گودال هايى پر از آتش شعلهور، هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند، و آنچه را نسبت به مؤمنان انجام مىدادند (با خونسردى) تماشا مىكردند، هيچ ايرادى بر آنان (مسيحيان مؤمن) نداشتند جز اينكه آنها به خداوند عزيز و حميد، ايمان آورده بودند.
به اين ترتيب خداوند، مسيحيان با ايمان را كه در آيين خود (قبل از ظهور اسلام) ايستادگى كردند و كشته شدند و راه خدا را بر تسليم در برابر طاغوت يهود، ترجيح دادند ستوده، و دشمنان خونخوار آنها را سرزنش نموده، و به عذاب دردناك دنيوى و اخروى، هشدار داده است. و اين درسِ تاريخى را به مسلمانان داده كه در برابر زورمندان بايستند، و ديكتاتورى دشمن، آنها را مرعوب و تسليم نكند.
قابل توجه اين كه بعضى مىنويسند: يهوديان نخستين كسانى بودند كه كورههاى آدمسوزى را بدعت نهادند، و سرانجام همين بدعت دامان آنها را گرفت، و گروه زيادى از يهود در قرن حاضر، در ماجراى آلمان هيتلرى، در كورههاى آدمسوزى به آتش كشيده شدند و به مكافات دنيوى اعمالشان رسيدند.
شهادت رهبر مسيحيان با ايمان نجران، و تازه بودن بدن او پس از قرنها
از گفتنىها اين كه: عبدالله بن ثامر كه از اهالى نجران بود، موجب گرايش مردم نجران به آيين مسيحيت شده بود. ذونواس پس از مسلط شدن بر نجران، دستور داد عبدالله را احضار كردند، پس از بگو مگوى شديد، ذونواس با عصاى خود بر سر عبدالله كوبيد، سر او شكست و به شهادت رسيد.
از عجايب اين كه: در عصر خلافت عمر، شخصى در نجران، خرابهاى را حفر مىكرد، ناگاه در زير خاكها مردى را ديد نشسته و دستش را روى زخم سرش نهاده است، معلوم شد او همان عبدالله بن ثامر است، وقتى كه دست او را مىكشيدند، خون تازه از سرش جارى مىشد، وقتى كه دستش را رها مىكردند، بر روى زخم سرش قرار مىگرفت، و خون بند مىآمد. در انگشت دستش انگشترى بود كه در آن نوشته شده بود: اللهُ رَبِّى، خداوند، پروردگار من است.
اين حادثه را در ضمن نامهاى به عمر بن خطاب گزارش دادند، عمر در جواب نامه نوشت: او را به همان حالتى كه بود بگذاريد و دفن كنيد. اين حادثه نيز بيانگر مقام ارجمند شهيد است كه بدنش پس از صدها سال نپوسيده است.
طاغوت بىرحم، ذونواس آن گونه مسيحيان را در خندقهاى آتش سوزانيد، ولى اينك ببينيد چگونه ظالم ديگرى بر او مسلط شد و تاج و تخت و لشگرش را واژگون نموده و همه تشكيلاتش را نابود ساخت.
در گير و دار سوزاندن مسيحيان مؤمن، يك نفر از مسيحيان نجران به نام دَوس از منطقه گريخت و به سوى روم رفت، و ماجرا را به قيصر روم كه مسيحى بود گزارش داد، قيصر ضمن اظهار تاسف گفت: سرزمين من به يمن دور است، من نامهاى را به پادشاه حبشه كه سرزمينش نزديك يمن است، مىفرستم و از او مىخواهم به شما در سركوبى دشمن كمك كند.
او نامهاى نوشت و همان مسافر مسيحى نامه را به حبشه رساند و نامه قيصر را به نجاشى پادشاه حبشه داد، نجاشى پس از خواندن نامه سخت ناراحت شد، و از خاموشى چراغ مسيحيت در نجران، افسوس خورد، و تصميم گرفت از ذونُواس انتقام بگيرد، لشگر انبوه و مجهزى را كه از هفتاد هزار نفر تشكيل مىشد به فرماندهى ارياط و اَبرهه، به جنگ با سپاه ذونواس به سوى يمن فرستاد، لشگر حبشه وارد يمن شدند و به جنگ با سپاه ذونواس پرداختند. ذونواس با اسبش به طرف دريا گريخت و خود را به دريا افكند و هلاك شد، طولى نكشيد كه شكست سختى به لشگر ذونواس وارد شد، و كشور يمن به دست لشگر نجاشى فتح گرديد، در نتيجه كشور يمن به عنوان يكى از استانهاى حبشه در آمد، نجاشى ارياط را حاكم استان يمن كرد. به اين ترتيب ذونواس و لشگرش تار و مار شدند.
این مطلب در تاریخ: جمعه 17 ارديبهشت 1390 ساعت: 17:27 منتشر شده است
برچسب ها : اصحاب اخدود,قوم اخدود,